![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 90/1/14 :: ساعت 2:39 عصر)
گوشه ای زانو بغل کرده ام و نظاره می کنم... یکی می رود یکی می آید یکی می رود یکی می آید نصیبم ازین رفت و آمد ها اشک است و ... دلی که شرحه شرحه شده مدام گلوله ای از آتش به سمتش پرت می شود...
پ.ن: موندم برم یا بمونم... ناخاسته زیر بار کلماتش له میشم بعضی وقتها... خدایا صبر جزیلی عنایت کن!:(
|